چنانچه وظيفه مکاتب را تربيت نسل نوخاسته بدانيم و همچنين اگر جامعيت اصطلاح تربيت را بپذيريم كه فراتر از توجه به توسعه علمي شخصيت كودكان است، كاركرد نهاد مکتب فراتر از توزيع دانش خواهد بود. علاوه بر اين، با توجه به اينكه در عصر فناوري اطلاعات به سر مي بريم، به سبب دسترس همگاني و همه جايي و آسان به اطلاعات، كاركرد مکتب در توزيع دانش كم رنگ شده است و كاركردهايي ديگر مانند آمادگي براي زندگي، به ويژه در دوره هاي تربيت عمومي، مورد عنايت جدي است. بر اين اساس مي توان گفت كه مکتب نمي تواند و نبايد در برابر موضوع اخلاق ساكت باشد.

پرپل و پيان معتقدند: مکاتب ما نمي تواند از پرداختن به زندگي اخلاقي دانش آموزان پرهيز كنند. براي اين مکاتب غيرقابل تصور است كه کودکان را شش يا هفت ساعت در روز، صد و هشتاد روز در سال و از زمان شش سالگي تا آن گاه كه هجده ساله مي شوند بپذيرند، اما هيچ تأثيري در شيوه تفكر او درباره مسائل اخلاقي و نيز شيوه رفتار او ايجاد نكنند. از ديگرسو، مطالعه تجارب ملل ديگر در عرصه تربيت اخلاقي يكي از نيازهاي پژوهشي كشور ماست كه كمتر بدان توجه شده است. نظام هاي تربيتي رسمي ملل ديگر، اگر نگوييم بيشتر از ما، دست كم به اندازه فرهنگ ما به مقوله اخلاق توجه دارند و اين دغدغه در نظام تربيت رسمي آنها نمود داشته است. شناخت و آگاهي از تجارب ملل ديگر و بررسي علل موفقيت و عدم موفقيت اين ملل در تربيت اخلاقي دانش آموزان براي ما مي تواند آموزنده باشد.